پرچین



حالا که دستم رفته به نوشتن بذار بگم. که نمونه. که شاید اصلا یه امشبه فقط و دیگه ننوشتم. بذار بگم از ذهنم گذشت بهت بگم. بگم یه جا هست که دارم مینویسم. از تو. نوشتم ینی، نه اینکه قرار باشه از تو بنویسم و روال باشه. از ذهنم گذشت بگمت که یه وقت بیای و پیدام کنی. بگردی دنبالم. فکرای دل خوش کنک. حالا یه جوری مینویسم انگار بدبخت فلک زدتم و عشق یه طرفه و این کسشرا. نه بخدا. ما واسه خودمون برو بیایی داریم و این‌ها. اینجام پرچینه دیگه، دست میکنیم اون عمق دلمون که یه وقت نمونه که بپکه. وگرنه من میرینم دهن تو و هر کسی ‌که بخواد به چیزی به دلم بذاره:)) تعادل نیست بین ور غدم و ور پرندم. میبینی؟ راستشو بخوای خیلی پشیمونم ور پرندمو نشونت دادم. خیلی. از همون اولش میدونستم ور غدمو دوس داری، میدونستم و گفته بودمم بهت. گفته بودی من غلط بکنم بین این دوتا فرق بذارم. اما دروغ میگفتی. الانم دروغ میگی. دلت با اون ور غدمه. ور پرندم میخزه بغلت و پناه میگیره و ور غدم بیای سمتش  و بخوای پناه بدی هم رد میکنه. یه کاری کردی دیگه تا مطمئن نشدم ور پرندمو سمت کسی ندم. که ور پرندم رکب خورد بنده‌خدا. سریع رو کرد خودشو. بگذریم  خواستم بنویسم چی شد که به خودم گفتم برو و خدافظ. یادمه دو تا اتفاق افتاد. هوم یادم اومد. یکیش اونشبی که اومدم خوابگاه و پشت هم سیگار دود کردم. اونشب بود که بهت پیام دادم دیگه سیگار نمی‌کشم. گفتی زیاد کشیدی؟ گفتم زیاد کشیدم. گفتی چرا؟ گفتم دوس داشتم. گفتی خب. ادامشو ننوشتم. دوس داشتم چون مزه ‌ی لبای اونشب تو رو میداد. چون حواسم نبود و کام دوم سومو که گرفتم مزه‌ی لبات اومد زیر دندونم و دلم رفت. چشمامو بستم و پشت هم کشیدم. که اولی رو که خاموش کردم خواستم که به وسوسه‌ی لبات تن ندم و نشد. که دلم خواستت. دلم خاطره‌ی اونشبو خواست. دومی رو روشن کردم و چشمامو بستم. کشیدم و کشیدم تا وقتی حالم بهم خورد از طعمش. از طعم گس دهنم. از آب دهنی که نمیتونستم قورتش بدم. بهت پیام دادم دیگه هیچوقت سیگار نمی‌کشم. نمیخواستم که دوباره یادم بیاد. تموم شده بود و نمیخواستم دوباره پرت شم به اون شب. نمیخواستم دلم اونقدر تنگ شه برات. سیگارا گرفته بودتم. تو همون حال تو سر کتری خودمو نگاه کردم و گفتم اونقدری ارزش داره که براش این همه سیگار دود کنی؟ چیکار داری میکنی با خودت؟ به خودم اومدم. چار روز بعدش دوباره سیگار کشیدم و این‌بار دلم تنگت نشد. این بار سیگار کشیدم چون دوس اشتم نه چون دلم برات تنگ شده بود. رفتیم بعد حرم تو کوچه‌ی پشت هتل آزادی کشیدیم و دومی رو خودم تنها کشیدم و گرفته بودتم. کیف میکردم از به تخممی که بهم میده. تو راه و تو بی آرتی اما لبامو مزه مزه میکردم. تو بی آر تی اما دلم پر کشید برات. اونقدر لبامو جویدم که پوست شد. 

بار بعدی که اساسی تر ت خوردم و به خودم اومدم جمعه بود که تو قطار خوابم برده بود. هنوز یه ساعت مونده بود و گرمای قطار گرفته بودتم و چشمامو بسته بودم و برگشته بودم به اونشب. به چشمایی که تو میبوسیدشون. به بوسه های پر حست رو لبام. رو جای جای صورتم. برگشته بودم به اونشب و خوابم برده بود. حتی وقتی خدمه‌ اومد و صدام میزد خانوم، خانوم هم تو خیال تو بودم. نه که اونشب، اما به تو فکر میکردم و تو بودی تو خوابم. صدام میزد و من دل نمیکندم از خیالت. نهایتا تم داد و چشم باز کردم و بم گفت که رسیدیم. به خودم اومدم و دیدم واگن خالیه. با استرس تشکر کردم و پریدم پایین. وحشت کردم از قطار خالی‌ای که میدیدم. از ایستگاه که خالی شده بود و همه رفته بودن.جاش بود اشک بدوه تو چشمام اما ندوید و جمع و جور کردم و اسنپ گرفتم سمت خوابگاه. تموم راهو به این فکر میکردم لیاقت اینو داره اینطوری بهش فکر کنی؟ لیاقت دختری رو که اینقدر تو خیالش باشه که جا بمونه رو داره؟ نمیخوام خودمو بالا ببرم. نه به ولله. ولی لیاقت منِ عاشقو نداری. نداشتی ینی. همینکه گذشتی ینی نداشتی. نه اینکه نداشته باشی. رو دلم مونده که ازم گذشتی. رو دلم مونده که واسه فاصله و سختی راه ازم‌ گذشتی. شایدم اونقدر ارزش نداشتم واست. شاید که نه، حتما. داشتم تایپ میکردم که هم اتاقیم اومد و گفت رنگت چرا پریده؟ پشمام ریخت. که پریده؟ چرا؟ لیاقت منی که رنگم بپره برات رو داری؟ :) لیاقت نداشتن که چرته، نمیدونم چی جایگزینش کنم. یحتمل یه روز اگه اینجارو پیدا کنی، که نمیکنی، از خوندن اینا :) شی. هوم. دیگه نوشتنم نمیاد.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ جدید املاک آینه ورزان فروشگاه Ali بوعلی سینا نمدستون عکاس خانومِ نویسنده بسم الله الرحمن الرحیم تقویم سررسید مشهد شورا